مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۲۹۵۶

۱

دل را تمام برکن ای جان ز نیک نامی

تا یک به یک بدانی اسرار را تمامی

۲

ای عاشق الهی ناموس خلق خواهی

ناموس و پادشاهی در عشق هست خامی

۳

عاشق چو قند باید بی‌چون و چند باید

جانی بلند باید کان حضرتی است سامی

۴

هستی تو از سر و بن در چشم خویش ناخن

زنار روم گم کن در عشق زلف شامی

۵

در عشق علم جهل است ناموس علم سهل است

نادان علم اهل است دانای علم عامی

۶

از کوی بی‌نشانش زان سوی جهل و دانش

وز جان جان جانش عشق آمدت سلامی

۷

بر بام عشق بی‌تن دیدم چو ماه روشن

بر در بمانده‌ام من زان شیوه‌های بامی

۸

گر مست و گر میم من نی از دف و نیم من

از شیوه ویم من مست شراب جامی

۹

آن چهره‌ی چو آتش در زیر زلف دلکش

گردن ببسته جان خوش در حلقه‌های دامی

۱۰

گوید غمت ز تیزی وقتی که خون تو ریزی

کای دل تو خود چه چیزی وی جان تو خود کدامی

۱۱

ای جان شبی که زادی آن شب سری نهادی

دادی تو آنچ دادی وز جان مطیع و رامی

۱۲

ای روح برپریدی بر ساحلی چریدی

دل دادی و خریدی آن را که تش غلامی

۱۳

گر رند و گر قلاشی ما را تو خواجه تاشی

ای شمس هر طواشی تبریز را نظامی

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 1710
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 1083

نظرات

user_image
محسن جهان
۱۴۰۱/۰۶/۰۳ - ۰۳:۴۳:۴۲
تفسیر ابیات ۱ الی ۳ فوق: ای انسان غافل سعی کن تمایلات و رغبت خود را یکباره از این تفاخر و نیکنامی ظاهری دنیا حذف کنی. تا سپس اسرار و راز زندگی بر تو آشکار گردد. ای کسی که بدنبال کسب آبرو و حیثیت در بین مردم هستی، بدان که ناموس و عزت واقعی در عشق ورزیدن به خدای یکتاست. عاشق و دلداده حضرت حق بدون نیاز به چون و چرا در احوالات دنیا، با طبعی رضایت مند و دارای روح بلندمرتبه لایق درگاه الهی است.