مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۳۱۹

۱

امسی و اصبح بالجوی اتعذب

قلبی علی نار الهوی یتقلب

۲

ان کنت تهجرنی تهذبنی به

انت النهی و بلاک لا اتهذب

۳

ما بال قلبک قد قسی فالی متی

ابکی و مما قد جری اتعتب

۴

مما احب بان اقول فدیتکم

احیی بکم و قتیلکم اتلقب

۵

و اشرتم بالصبر لی متسلیا

ما هکذی عشقوا به لا تحسبوا

۶

ما عشت فی هذا الفراق سویعه

لو لا لقاؤک کل یوم ارقب

۷

انی اتوب مناجیا و منادیا

فانا المسی بسیدی و المذنب

۸

تبریز جل به شمس دین سیدی

ابکی دما مما جنیت و اشرب

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 226
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 154
پری ساتکنی عندلیب :

نظرات

user_image
مجتبی خراسانی
۱۳۹۵/۰۲/۱۵ - ۰۶:۱۰:۰۶
بسم الله الرحمن الرحیمآن زمان که شمس به جلال الدین زسید، او شیخ شهر بود و مریدان داشت و در وضعی نبود که بتواند به سفر برود و چنین بود که شمس خود هرچندگاه یک بار به سفر می رفت و مولانا را به خود رها می کرد.چنان که در مقالات آمده است:(این تکه از مقالات را چندبار بخوانید و در آن دقت کنید)«اگر چنان توانی کردن که ما را سفر نباید کردن، جهت کار تو و جهتِ مصلحت تو، و کار هم بدین سفر که کردیم برآید، نیکو باشد. زیرا که من در معرض آن نیستم که تو را سفر فرمایم، من بر خود نهم رنج سفر را، جهت صلاح کار شما، زیرا فراق پزنده است. در فراق گفته می شود که آن قدر امر و نهی چه بود، چرا نکردم؟ آن سهل چیزی بود در برابر این مشقت فراق...من جهت مصلحت تو پنجاه سفر بکنم. سفر من برای برآید کار توست. اگر نه مرا چه تفاوت؟ از روم تا به شام، در کعبه باشم و یا در استنبول، تفاوت نکند. الا آن است که البته فراق پخته می کند و مهذب می کند.»جلال الدین خود نیز به این نکته واقف است و می داند که فراق شمس فراق مصلحتی است برای تهذیب او. داروی تلخی است که طبیب عشق ـ آن پیر مرموز تبریزی ـ از سر خردمندی و فرزانگی به منظور شفای جان او تجویز کرده است و او باید آن را پذیرا گردد و مراقب تاثیر شفا بخش دارو در مزاج خود باشد. این مضمون را جلال الدین در غزلی تازی خطاب به شمس آورده و جالب توجه است که هم در سخن شمس و هم در کلام مولانا روی کلمۀ «تهذیب» تاکید شده است:ان کنت تهجرنی تهذبنی بهانت النهی و بلاک لا اتهذبما عشت فی هذا الفراق سویعهلو لا لقاؤک کل یوم ارقبانی اتوب مناجیا و منادیافانا المسیی بسیدی و المذنبتبریز جل بشمس دین سیدیابکی دما مما جنیت و اشربتو اگر از من دوری می گزینی برای آن است که مرا مهذب گردانیآخر تو فرزانگی و خِرَدی که بی تو من مهذب نتوانم شداگر نه امید دیدار تو همیشه با من بوداین جدایی را یک دم تحمل نمی توانستم کرداینک که با تو در مناجاتم و تو را می خوانم، توبه می کنممن با خداوندگار خود بد کرده ام، گناهکارمتبریز به یمن وجود خداوندگارم شمس الدین شکوهمند شده و من به پادافره گناهی که کرده امخون می گریم و خون می خورمبمنه و کرمه
user_image
مجتبی خراسانی
۱۳۹۵/۰۲/۱۵ - ۰۶:۱۳:۱۱
فراق پخته می کند و مهذب می کند...