مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۵۰۷

۱

کیست که او بنده رای تو نیست

کیست که او مست لقای تو نیست

۲

غصه کشی کو که ز خوف تو نیست

یا طربی کان ز رجای تو نیست

۳

بخل کفی کو که ز قبض تو نیست

یا کرمی کان ز عطای تو نیست

۴

لعل لبی کو که ز کان تو نیست

محتشمی کو که گدای تو نیست

۵

متصل اوصاف تو با جان‌ها

یک رگ بی‌بند و گشای تو نیست

۶

هر دو جهان چون دو کف و تو چو جان

کف چه دهد کان ز سخای تو نیست

۷

چشم کی دیدست در این باغ کون

رقص گلی کان ز هوای تو نیست

۸

غافل ناله کند از جور خلق

خلق به جز شبه عصای تو نیست

۹

جنبش این جمله عصاها ز توست

هر یک جز درد و دوای تو نیست

۱۰

زخم معلم زند آن چوب کیست

کیست که او بند قضای تو نیست

۱۱

همچو سگان چوب تو را می‌گزند

در سرشان فهم جزای تو نیست

۱۲

دفع بلای تن و آزار خلق

جز به مناجات و ثنای تو نیست

۱۳

بشکنی این چوب نه چوبش کمست

دفع دو سه چوب رهای تو نیست

۱۴

صاحب حوت از غم امت گریخت

جان به کجا برد که جای تو نیست

۱۵

بس کن وز محنت یونس بترس

با قدر استیزه به پای تو نیست

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 327
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 218
عندلیب :

نظرات

user_image
همایون
۱۳۹۹/۰۶/۱۲ - ۱۲:۴۵:۰۳
از غزل های پیش از ملاقات شمس و پیدایش فرهنگ و رازورزی نوین جلال دینی است و متعلق به عرفان کلاسیک است