
مولانا
غزل شمارهٔ ۵۴۹
۱
آب زنید راه را، هین که نگار میرسد
مژده دهید باغ را، بوی بهار میرسد
۲
راه دهید یار را، آن مه دَه چهار را
کز رخ نوربخش او، نور نثار میرسد
۳
چاک شُدَست آسمان، غلغلهای است در جهان
عنبر و مشک میدمد، سنجق یار میرسد
۴
رونق باغ میرسد، چشم و چراغ میرسد
غم به کناره میرود، مه به کنار میرسد
۵
تیر روانه میرود، سوی نشانه میرود
ما چه نشستهایم پس، شه ز شکار میرسد
۶
باغ سلام میکند، سرو قیام میکند
سبزه پیاده میرود، غنچه سوار میرسد
۷
خلوتیان آسمان، تا چه شراب میخورند
روح خراب و مست شد، عقل خمار میرسد
۸
چون برسی به کوی ما، خامشی است خوی ما
زان که ز گفت و گوی ما، گرد و غبار میرسد
تصاویر و صوت


نظرات
زهرا
غلامرضا مقبلی
امین کیخا
غلامرضا مقبلی(هنزاء)
امین کیخا
امین کیخا
امین کیخا
امین کیخا
امین کیخا
غلامرضا مقبلی(هنزاء)
پاسخ میدهد: گر شدی عطشان بحر معنویفرجه ای کن در جزیره مثنویوتا زمانیکه روزن دل بر نگشاییم تهیدستیم.لیک اگر این مهم حاصل آمد دلمان آگاه میشود ودیگرسرزنش نادانی خویش رها میکنیم.رسد آدمی به جایی که جز خدا نبیند........حال آنکه اگر دنیا با جزایر آبی خاکیش را بگفته خودتان عظیم دانستیم ناگزیریم از اذعان به حقارت خود. امید است روزی که جز خدا نبینیم ودراینحالتست که خود را عظیم ودنیا راهیچ می بینیم.وچه بسیار کسانی بودند بانام ویا بی نام که صدالبته هستند نیز چون شماوخواهندبودوبه این معارف ومعانی دسترسی دارند.گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش می گویم وبعد از من گویند به دورانها
تاوتک
تاوتک
تاوتک
روفیا
روفیا
مسعود هوشمندی
سجاد
تارا
بهنام
آرش
آرش
عبدالقدیر صالحی
میثم
برگ بی برگی
mobiniqow
همایون
علی
روفیا
۸
تقی زاده
تقی زاده
کریم
احمدرضا
shiva
عباس جنت
شریعتی
آرمان تولایی
علیرضا
محمد
کتایون فرهادی
کتایون فرهادی
داریوش
حسین امیری
آریا
روفیا
روفیا
ارسلان
هیوا_عرفانی
علی اکبر حجاری زاد
مهدی جمشیدیان
آرزو
آرتین پارسی
صابر قنبری
غلامرضامقبلی قرایی
سید حسین اخوان بهابادی
سُلگی قاسم .
سُلگی قاسم .