مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۷۶

۱

آخر بشنید آن مه آه سحر ما را

تا حشر دگر آمد امشب حشر ما را

۲

چون چرخ زند آن مه در سینه من گویم

ای دور قمر بنگر دور قمر ما را

۳

کو رستم دستان تا دستان بنماییمش

کو یوسف تا بیند خوبی و فر ما را

۴

تو لقمه شیرین شو در خدمت قند او

لقمه نتوان کردن کان شکر ما را

۵

ما را کرمش خواهد تا در بر خود گیرد

زین روی دوا سازد هر لحظه گر ما را

۶

چون بی‌نمکی نتوان خوردن جگر بریان

می‌زن به نمک هر دم بریان جگر ما را

۷

بی پای طواف آریم بی‌سر به سجود آییم

چون بی‌سر و پا کرد او این پا و سر ما را

۸

بی پای طواف آریم گرد در آن شاهی

کو مست الست آمد بشکست در ما را

۹

چون زر شد رنگ ما از سینه سیمینش

صد گنج فدا بادا این سیم و زر ما را

۱۰

در رنگ کجا آید در نقش کجا گنجد

نوری که ملک سازد جسم بشر ما را

۱۱

تشبیه ندارد او وز لطف روا دارد

زیرا که همی‌داند ضعف نظر ما را

۱۲

فرمود که نور من ماننده مصباح است

مشکات و زجاجه گفت سینه و بصر ما را

۱۳

خامش کن تا هر کس در گوش نیارد این

خود کیست که دریابد او خیر و شر ما را

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 85
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 68
عندلیب :
نازنین بازیان :

نظرات

user_image
برگ بی برگی
۱۳۹۶/۱۲/۲۷ - ۰۵:۳۷:۵۴
بی پای طواف آریم بی سر به سجود آییمچون بی سر و پا کرد او این پا و سر ما رابه به .حیف از این ابیات نورانی که از چشم اساتید فن برای نگارش حاشیه و تفسیر پنهان مانده است .
user_image
nabavar
۱۳۹۶/۱۲/۲۷ - ۰۸:۱۴:۳۳
بی پای طواف آریم بی‌سر به سجود آییمچون بی‌سر و پا کرد او این پا و سر ما را.گویا بی سر و پای اول اشاره به نابسامانی ست .بی سرو دستار
user_image
همایون
۱۴۰۲/۰۵/۲۶ - ۰۸:۴۱:۱۹
این غزل کلیدی است برای پی بردن بیشتر به روند شکل گیری روحیه عرفانی و شاعری جلال دّین، محتوی غزل رجز خوانی عارفانه است بی آنکه شاعر در حقیقت عارف حق باشد بلکه عارف دینی است و تنها در دین  و ایمان مذهبی خود به مدارج بالا رسیده است  با آشنایی با شمس تبریز او به موقعیت خود پی میبرد و راه تازه ای بر او گشوده می‌شود 
user_image
همایون
۱۴۰۳/۰۵/۰۷ - ۰۴:۲۷:۴۴
بسیار غزل پخته و پهلوانی همگام زمان همراه رستم