مولانا

مولانا

غزل شمارهٔ ۹۳۸

۱

سخن به نزد سخندان بزرگوار بود

ز آسمان سخن آمد سخن نه خوار بود

۲

سخن چو نیک نگویی هزار نیست یکی

سخن چو نیکو گویی یکی هزار بود

۳

سخن ز پرده برون آید آن گهش بینی

که او صفات خداوند کردگار بود

۴

سخن چو روی نماید خدای رشک برد

خنک کسی که به گفتار رازدار بود

۵

ز عرش تا به ثری ذره ذره گویااند

که داند آنک به ادراک عرش وار بود

۶

سخن ز علم خدا و عمل خدای کند

وگر ز ما طلبی کار کار کار بود

۷

چو مرغکان ابابیل لشکری شکنند

به پیش لشکر پنهان چه کارزار بود

۸

چو پشه سر شاهی برد که نمرودست

یقین شود که نهان در سلاحدار بود

۹

چو یک سواره مه را سپر دو نیم شود

سنان دیده احمد چه دلگذار بود

۱۰

تو صورتی طلبی زین سخن که دست نهی

دهم به دست تو گر دست دستیار بود

تصاویر و صوت

کلیات شمس یا دیوان کبیر با تصحیحات و حواشی بدیع‌الزمان فروزانفر » تصویر 580
کلیات شمس تبریزی انتشارات امیرکبیر، تهران، ۱۳۷۶ » تصویر 368
عندلیب :

نظرات

user_image
علی
۱۳۸۹/۱۰/۱۹ - ۱۵:۳۴:۴۴
این پاره: چو پشه سر شاهی برد که نمرودستنادرست است. لطفا درست نوشته شود
پاسخ: دوستان درستش را اطلاع دهند.
user_image
نگین شکروی
۱۳۸۹/۱۰/۲۴ - ۰۵:۵۶:۱۸
بادرود وسپاس فراوانبر طبق نسخه اصلی ، ایرادی وجود ندارد و اگر به شکل " پشۀ " نوشته شود، رفع ابهام می گردد.(دیوان شمس، انتشارات امیرکبیر،سال 1341)
user_image
همایون
۱۳۹۷/۰۷/۱۳ - ۱۷:۳۳:۰۴
سخن از پندار می‌‌آید و به کردار در می‌‌آید و پندار ما از جنس معنی‌‌ها است پس سخن دروازه ورود معنی‌ به هستی‌ است که از طریق انسان صورت می‌‌گیردمعنی‌‌ها نیز در کل وجود حضور دارد که از طریق انسان شکار می‌‌شود و هستی‌ همواره دگرگون می‌‌شود و معنی‌‌ها را نیز با خود ژرف تر و گسترده تر می‌‌سازد پس سخن همیشه نو و تازه می‌‌گرددورود سخن به هستی‌ نیز از راه انسان صورت می‌‌گیرد که همانا شنیدن باشدزیبا‌ترین سخن آنست که موجب مستی انسان شود که از لب و دهان دوست شنیده می‌‌شود و اینگونه سخن شراب است و انسان ساقیسخن نیک همواره راز آمیز است و سخنور نیک رازورز، و اینگونه است که سخن برنده‌ترین سلاح است و کارامد‌ترین ابزار