
سیدای نسفی
شمارهٔ ۱۷
۱
ای فرش بوی سنبل زلفت دماغها
پامال شبنم گل روی تو باغها
۲
امشب بیا به کلبهام ای رشک بوستان
کز روغن گل است لبالب چراغها
۳
نامم میان سوختگان تا بلند شد
خود را به لاله زار کشیدند داغها
۴
زان یار خانگی خبری هیچ کس نگفت
لبریز شد ز آبله پای سراغها
۵
امروز بس که ریختهای خون بلبلان
بربسته شد به خلق ره کوچهباغها
۶
در آفتاب سوخته گشتند قمریان
بر سایههای سرو نشستند زاغها
۷
در هیچ دل نماند غم عشق سیدا
شد پیر در خیال جوانان دماغها
نظرات