
سیدای نسفی
شمارهٔ ۱۷۲
۱
روزی که دام زلف تو در تاب می شود
مژگان به چشم صید رگ خواب می شود
۲
گر بگذری به وقت نماز از نماز گاه
آغوش ها گشاده چو محراب می شود
۳
هنگام خط شکسته شود دست و پای خال
افتاده دزد در شب مهتاب می شود
۴
از پنبه سنگ بر دهنش دم به دم زنند
هر شیشه یی که صرف می ناب می شود
۵
شیر و شکر به سفره دنیا پرست نیست
هر جا خسیست روزیی گرداب می شود
۶
خود را اگر به سایه ابرو کشد چو سرو
شمشیر خوب تیغ سیه تاب می شود
۷
از مرگ چاک ها به گریبان آدمیست
بر جان خاک رخنه ز سیلاب می شود
۸
خون جوش می زند ز لب خشک ساحلم
هر تشنه یی که در طلب آب می شود
۹
این بی قراریی که تو را هست سیدا
آخر دل تو چشمه سیماب می شود
تصاویر و صوت

نظرات