
سیدای نسفی
شمارهٔ ۳۰۳
۱
ساقیا برخیز از طاق طرب مینا فتاد
ساغر می رفت از دست و نشاط از پا فتاد
۲
باغ از بی شبنمی در عهد ما گردید خشک
گل سر خود را گرفت و لاله بر صحرا فتاد
۳
بر امید دانه خود را بلبل ما کرد اسیر
مرغ ما در دام صیادان بی پروا فتاد
۴
خیرگاهی حاتم طایی که برپا کرده بود
حیف در ایام این بیدولتان از پا فتاد
۵
می کند آزاد مردان را تهیدستی غریب
سرو از بی حاصلی در بوستان تنها فتاد
۶
از لباس سرخ و زرد عاریت گشتم خلاص
تا مرا چشم تماشا بر گل رعنا فتاد
۷
نان خشک خویش را گفتم که تر سازم به آب
آن هم از دستم به کام ماهی دریا فتاد
۸
گم نگردد رتبه شعر از شکست بی وقوف
عیب نبود سرمه گر از چشم نابینا فتاد
۹
نیست آسان سیدا از قید خود بیرون شدن
ناله چندان کردم این زنجیر تا از پا فتاد
تصاویر و صوت

نظرات