سیدای نسفی

سیدای نسفی

شمارهٔ ۳۰۷

۱

نگاهم بی رخش گردید اشک و غنچه گل شد

ز چشمم خار مژگانها پرید و بال بلبل شد

۲

به یاد روی او رفتم به باغ و ناله ها کردم

فغانم شد نسیم صبح و آهم نکهت گل شد

۳

نکرد آن بی ترحم جانب من گوشه چشمی

دریغا تندخوئی های او صرف تغافل شد

۴

به گلشن رفته امشب آن مزلف را دعا کردم

خط او برگ ریحان گشت خالش تخم سنبل شد

۵

حدیث تیره روزی ها بر نقش آنقدر گفتم

که دود شمع امشب بر سر پروانه کاکل شد

۶

به پا زنجیر رفتم بر طواف تربت مجنون

ز اشکم لاله گل کرد و بیابان پر ز سنبل شد

۷

ز درهای کریمان ناامید از بس که برگشتم

به دستم کاسه درویزه گر جام توکل شد

۸

صدای سیدا از همدمان بیرون نمی آید

نسیم از بوستان رفت و چمن خالی ز بلبل شد

تصاویر و صوت

نظرات