
سیدای نسفی
شمارهٔ ۳۸۶
۱
بر زمین مانند اشک از چشم تر افتاده ام
خاک بر سر می کنم تا از نظر افتاده ام
۲
طوطیم اما ز یک پرواز بیجا ساختن
صد بیابان دور از کان شکر افتاده ام
۳
بر شکست من اگر دوران کمر بندد رواست
از چمن بیرون چو نخل بی ثمر افتاده ام
۴
تا کدامین سو خرامان بگذرد آن شاخ گل
همچو نقش پای در هر رهگذر افتاده ام
۵
نسبتی نبود جگربند مرا با ماه مصر
پیر کنعان نیستم دور از پدر افتاده ام
۶
سیدا باغ بهار خویش را دادم ز دست
چو نسیم صبح در فکر سفر افتاده ام
تصاویر و صوت

نظرات