
سیدای نسفی
شمارهٔ ۳۹۲
۱
دل دیوانه خود را نشان کردم ندانستم
نشان تیر آن ابروکمان کردم ندانستم
۲
به صد افتادگی چون مهر بردم راه در کویش
به آن بی مهر خود را مهربان کردم ندانستم
۳
به امیدی که روزی پا نهد در خانه چشمم
سر خود فرش بر هر آستان کردم ندانستم
۴
یقینم شد که با بیگانگان دارد سر الفت
به خود من آشنا او را گمان کردم ندانستم
۵
به یاد متکای ابروی او سیدا عمری
چو جوهر بردم تیغ آشیان کردم ندانستم
نظرات