
سیدای نسفی
شمارهٔ ۵۱۷
۱
از شکایت دل نمیسازد ز ما اندیشهای
آشنای ما بود یار ملامتپیشهای
۲
پادشاهی کو ز ملک خود نمیگیرد خبر
مرده شیری بود افتاده دور از بیشهای
۳
میروم امروز از میخانه با چشم پر آب
تا چرا در پای خم خالی نکردم شیشهای
۴
پایداری در ستون قصر دولت بیتهیت
برنیاید چست در نخلی که نبود ریشهای
۵
بر دعای خیر روح رفتگان را شاد کن
خاکساران را نباشد جز گدایی پیشهای
۶
میدهد کلکم ز فیض عالم بالا خبر
در سخن چون خامه من نیست دور اندیشهای
۷
سیدا چون کوهکن دارم به جان کندن سری
کار خود را میکنم آخر به پشت تیشهای
تصاویر و صوت

نظرات