
سیدای نسفی
شمارهٔ ۶۱
۱
تا به آن گلگون قبا چون سایه همدوشیم ما
پیرهن در خون خود آلوده می پوشیم ما
۲
پیش ما ای شمع لاف صحبت آرایی مزن
صد زبان داریم همچون شانه خاموشیم ما
۳
بال قمری سرو را باشد حصار عافیت
یار در هر جا بغل بگشاید آغوشیم ما
۴
از صفای سینه بی کینه گوهر می کنیم
چون صدف یک قطره آبی که می نوشیم ما
۵
روزها چون سایه همراهیم هر جا می رویم
شب چو می گردد ز یاد او فراموشیم ما
۶
در لباس شبروی کردست پنهان خویش را
داغ داغ از دست آن ماه سیه پوشیم ما
۷
می پرستانیم از سودای فردا فارغیم
هر چه با ما می دهند امروز می نوشیم ما
۸
پاس خاطر داری ای آئینه از ما یاد گیر
عیب های خلق می بینیم و می پوشیم ما
۹
سیدا جز شکوه نبود پیشه بازار گیر
نیست توفیری به هر کاری که می کوشیم ما
نظرات