سرایندهٔ فرامرزنامه

سرایندهٔ فرامرزنامه

بخش ۱۸۹ - خبر یافتن زال از کشته شدن فرامرز

۱

به زال ستمدیده رفت آگهی

که گشت از فرامرز،گیتی تهی

۲

بزد آه و بگسست از لب،نفس

همی زد سر خویش را بر قفس

۳

همی گفت کای بیوفا روزگار

برآوردی از ما به یک ره دمار

۴

همان خواهرانش خبر یافتند

زگیتی همه روی برتافتند

۵

به خنجر بریدند عنبر کمند

به فندق شخودند بادام وقند

۶

ز نرگس،شب وروز در ریختند

به مشک سیه خاک بربیختند

۷

شب وروز،گریه شد کارشان

زدن دست بر سینه،کردارشان

۸

هرآن کس کزین داستان یاد کرد

دلش گشت از کین بهمن به درد

۹

زکار فرامرز پرداختیم

جهان ار ازین سوز بگداختیم

۱۰

جهان ای برادر نماند به کس

دل اندر جهان آفرین بند وبس

تصاویر و صوت

نظرات