نسیمی

نسیمی

شمارهٔ ۱۰۲

۱

مهر رخسار تو داغ عشق بر دل می‌کشد

سنبل زلف تو، مه را در سلاسل می‌کشد

۲

منزل جان است گیسویت وز آنجا هر نفس

جذبه‌ای می‌آید و جان را به منزل می‌کشد

۳

کعبه دل روی محبوب است اینک راه دور

گر کسی را دل به سوی کعبه گل می‌کشد

۴

پیش رویت سجده آن کو حق نمی‌داند ز جهل

از سجود حق چو شیطان سر به باطل می‌کشد

۵

در ازل عشقت نصیب اهل غفلت چون نبود

دولت جاوید از آن دامن ز غافل می‌کشد

۶

ای کشان ما را به راه و رسم عقل از کوی عشق

دل عنان اختیار از دست عاقل می‌کشد

۷

نار غیرت مدعی را رشته کوتاه عمر

می‌کشد از تن ولیکن سخت کاهل می‌کشد

۸

من نمی‌خواهم خلاص از بحر عشقت یک نفس

گرچه جان غرقه را خاطر به ساحل می‌کشد

۹

معجز چشمت که عارف خواندش سحر حلال

جان عاشق را به جذبه سوی بابل می‌کشد

۱۰

جذبه زلف تو عمری کشکشانم می‌کشید

این زمانم نقش آن شکل و شمایل می‌کشد

۱۱

چون نسیمی کشته چشم سیاهت هرکه شد

شُکر حق می‌گوید و منت ز قاتل می‌کشد

تصاویر و صوت

نظرات