نسیمی

نسیمی

شمارهٔ ۱۰۹

۱

چنین که چهره خوب تو دلبری داند

نه حسن حور و نه رخساره پری داند

۲

به خاک پای تو کآب حیات ممکن نیست

که همچو لعل لبت روحپروری داند

۳

ستمگری نه پریچهره مرا کارست

که هرکه هست پریرو ستمگری داند

۴

نشان آینه جم ز جام لعلش پرس

که جم، حقیقت جام سکندری داند

۵

چگونه سرکشد از عشق و ترک جان نکند

مجردی که چو عیسی قلندری داند

۶

سری که هست ز دولت بر آستانه دوست

گر التفات نمایند سروری داند

۷

مرا به نور تجلی رخ تو شد هادی

چو مرشدی که به تحقیق رهبری داند

۸

دلی که چهره به اکسیر مهر چون زر کرد

عجب نباشد اگر کیمیاگری داند

۹

شراب لعل ترا جان من شناسد قدر

چنانکه قیمت یاقوت جوهری داند

۱۰

به سحر و عربده هاروت اگرچه مشهور است

کجا چو مردم چشم تو ساحری داند

۱۱

مقصر است نسیمی ز شرح غمزه دوست

اگرچه در صفتش سحر سامری داند

تصاویر و صوت

نظرات