نسیمی

نسیمی

شمارهٔ ۱۲۱

۱

عقل را سودای گیسوی تو مجنون می‌کند

فکر آن زنجیر پر سودا عجب چون می‌کند

۲

هست ابروی تو آن حرفی که نامش را اله

در کلام کبریا قبل از «قلم» «نون» می‌کند

۳

صورت روی تو بر هر دل که می‌آید فرو

نقش هر اندیشه را زان خانه بیرون می‌کند

۴

آن که می‌خواند به لؤلؤ نظم دندان ترا

بی‌ادب، کم‌حرمتی با دُرّ مکنون می‌کند

۵

در ازل با عشق رویت جان ما بود آشنا

عشقبازی جان من با تو نه اکنون می‌کند

۶

عشق ما زان لایزال آمد که عیش مست عشق

نیست آن عشقی که مست خمر و افیون می‌کند

۷

چشم بهبودی چه داری زان طبیب ای دل که او

چاره بیماری سودا به معجون می‌کند

۸

هرکه را نامش به درویشی برآمد بر درت

کی نظر در ملک جم یا گنج قارون می‌کند

۹

ز آتش مهرت وجودم گرچه می‌کاهد چو شمع

جانم آن سوزی که دارد در دل افزون می‌کند

۱۰

خرقه خلوت‌نشینان چون سیاه و ازرق است

ای خوشا آن کو به می رخساره گلگون می‌کند

۱۱

بر نسیمی سایه زلف تو تا افتاده است

سلطنت در تحت آن ظل همایون می‌کند

تصاویر و صوت

دیوان فارسی فضل الله نعیمی تبریزی و عماد الدین نسیمی شیروانی به کوشش پرفسور رستم علی‌اف - فضل الله نعیمی تبریزی, عمادالدین نسیمی شیروانی - تصویر ۳۱۷
دیوان اشعار فارسی سید عماد الدین نسیمی به کوشش سید احسان شکر خدایی و نرگس سادات شکر خدایی - سید عماد الدین نسیمی - تصویر ۲۵۹

نظرات