نسیمی

نسیمی

شمارهٔ ۱۵۱

۱

دوش باز آمد به برج آن طالع ماهم دگر

دولتم شد یار و بخت سعد همراهم دگر

۲

مدتی عقلم ز راه عشق گمره گشته بود

جذبه لطفش کشید، آورد با راهم دگر

۳

در خیالم فکر زهد و توبه و طامات بود

عشق آن بت رخ نمود از پرده ناگاهم دگر

۴

داشتم چون غنچه مستور آتش دل در درون

کرد رسوایش چنین آن دود و این آهم دگر

۵

ز آب چشمم پای در گل بود آن سرو بلند

باز چون بید است بر سر دست کوتاهم دگر

۶

مهر آن خورشید تابان بر دلم چون ماه نو

هردم افزون گشت و من چون شمع می کاهم دگر

۷

جان دهم من، هرشبی چون شمع، باد صبحدم

زنده می سازد به بویش هر سحرگاهم دگر

۸

یار سنبل مو که جوجو خرمن عمرم بسوخت

می دهد بر باد سودا باز چون کاهم دگر

۹

من ز چشم مست ساقی در خمارم روز و شب

مستی این می مرا بس، می نمی خواهم دگر

۱۰

چون نسیمی من نخواهم توبه کرد از روی خوب

این نصیحت کم کن ای زاهد، به اکراهم دگر

تصاویر و صوت

دیوان فارسی فضل الله نعیمی تبریزی و عماد الدین نسیمی شیروانی به کوشش پرفسور رستم علی‌اف - فضل الله نعیمی تبریزی, عمادالدین نسیمی شیروانی - تصویر ۱۵۸
دیوان اشعار فارسی سید عماد الدین نسیمی به کوشش سید احسان شکر خدایی و نرگس سادات شکر خدایی - سید عماد الدین نسیمی - تصویر ۲۹۹

نظرات