نسیمی

نسیمی

شمارهٔ ۱۶۰

۱

بر سر کوی تو دارم سر سربازی باز

صید شد مرغ ظفر، چون نکند بازی باز؟

۲

سیر شد خاطرم از گوشه نشینی، دارم

همچو چشم خوش تو خانه براندازی باز

۳

می دهد جان به هوای سر زلف تو نسیم

با من او را ز کجا شد سر انبازی باز

۴

در سراپای تو، ای سرو روان می بینم

که همه حسن و همه لطف و همه نازی باز

۵

کرده ای حاجب، ابروی کماندار ای مه

تا دل خلق به تیر مژه اندازی باز

۶

دل سودازده بر آتش غم سوخت چو عود

ای طبیب دل من چاره چه می سازی باز؟

۷

تو بدین قامت اگر در چمن آیی روزی

نزند سرو سهی لاف سرافرازی باز

۸

جان بیمار نسیمی به جدایی تا کی

چون تن شمع بسوزانی و بگدازی باز

تصاویر و صوت

نظرات