
نسیمی
شمارهٔ ۱۶۳
۱
ای صورت جمالت بر لوح جان منقش
هستم ز فکر زلفت آشفته و مشوش
۲
تابنده همچو رویت، دلجوی همچو قدت
ماهی که دید روشن؟ سروی که دید سرکش؟
۳
گفتم ز چین زلفت دل را نگاه دارم
ابروت گفت نی نی، کردی غلط به هر شش
۴
کیش دلم ز چشمت ای ماه حاجب ابرو
پر تیر غمزه بادت پیوسته همچو ترکش
۵
دل در خلاص عشقت، صافی شده است و خالص
ز آتش چه باک دارد قلب سلیم بی غش؟
۶
می کاهم از دل و جان، چون شمع از دل خود
کاهش نمی پذیرد مهر بتان مهوش
۷
سر اناالحق از ما، چون گشت آشکارا
منصور مست را گو ما را به دار برکش
۸
خوش کرده ای به بویش ای باد وقت ما را
ای باد! باد وقتت دایم چو وقت ما خوش
۹
حسن رخ چو ماهش از زلف می فزاید
بنما مهی که او را خوبی فزاید ابرش
۱۰
در باغ حسن خوبان تا بود و هست و باشد
سی و دو باد و خاکم، سی و دو آب و آتش
۱۱
خط تو را نسیمی نامش نهاد ریحان
سهوی است این محقق بر سهو او قلم کش
تصاویر و صوت


نظرات