
نسیمی
شمارهٔ ۳۰
۱
ای که از فکر تو پیوسته سرم در پیش است
دل من بی لب لعل نمکینت ریش است
۲
گر کنم روز و شب اندیشه وصلت چه عجب
عاشق غمزده پیوسته محال اندیش است
۳
جور خوبان ز وفا گرچه بود بیش، ولی
ای وفا اندک من! جور تو بیش از بیش است
۴
دل من وصل تو مشکل به کف آرد زانرو
کاحتشام تو نه مقدار من درویش است
۵
جور و خواری همه کس را بود از بیگانه
من بی طالع سودا زده را از خویش است
۶
گرچه آزار و جفا مذهب خوبان باشد
بت بی رحم مرا کشتن عاشق کیش است
۷
گرچه لعل لب تو چشمه نوش است ولی
از رقیبان تو بسیار به جانم نیش است
۸
سر نثار قدمش کرد نسیمی و هنوز
خجل از کرده خویش آمد و سر در پیش است
تصاویر و صوت

نظرات