نسیمی

نسیمی

شمارهٔ ۷۹

۱

گل صدبرگ من سنبل بر اطراف سمن دارد

رخ یار من از نسرین خطی بر نسترن دارد

۲

عذارش گرچه از نسرین سواد مشک پیدا کرد

ز مشک سوده رخسارش غباری بر سمن دارد

۳

به چین زلف پرچینش که کرده سنبلش صد ره

به است از نافه مشکی که آهوی ختن دارد

۴

سرابستان خوبی را جمال امروز حاصل کرد

که از رخسار و بالایش گل و سرو چمن دارد

۵

دو فتان نرگس جادوش جان می‌خواهد از مردم

ندارد جان دریغ آن کو که جانی در بدن دارد

۶

اگر بیند گل اندام مرا روح القدس روزی

شود حیران آن خطی که آن پاکیزه تن دارد

۷

دمش چون نفحه عیسی به عاشق روح می‌بخشد

تعالی الله! چه لطف است این که آن شیرین‌دهن دارد

۸

وطن، کوی خرابات است و دور افتادم از آنجا

ولی زین رهگذر شادم که جان عزم وطن دارد

۹

شب قدر، ای قمر! چندان به حسن خود مناز آخر

که زلفش چون مه تابان به زیر هر شکن دارد

۱۰

به بازار سر زلفش دل و جان برده‌ام لیکن

کجا آن سنبل مشکین سر سودای من دارد

۱۱

حروفی زان شدم در دور زلف و نقطه خالش

که نون ابرو و میم دهانش نقش «من» دارد

۱۲

نسیمی از لب جانان به دست آورد جام جم

چو رند یک جهت زان رو صفا با درد دن دارد

تصاویر و صوت

نظرات