
نسیمی
شمارهٔ ۴
۱
بده ساقی شراب لایزالی
به دست عاشقان لاابالی
۲
تموج فی سفینة بحر خمر
کأن الشمس فی جوف الهلال
۳
مبادا چشم ما بیباده روشن
مبادا جان ما از عشق خالی
۴
همه چیزی زوالی دارد آخر
فقط عشقک تبرا عن زوال
۵
اگر در آب باشم یا در آتش
خیالک مونسی فی کل حال
۶
و ما تنظر علی عینی و دمعی
و ما فی البحر اشتاق اللالی
۷
دلت سخت است و مهرت اندکی سست
دگرها هرچه گویم بر کمالی
۸
تزد مالا و مالی غیر قلبی
و هذاالقلب فی دنیای مالی
۹
چنان مستم ندانم روز از شب
و ما اعرف یمینی عن شمالی
۱۰
(چرا از دوستان دل برگرفتی
وگرنه در تو دشمن جان حلالی) (؟)
۱۱
به گوشت گر رسانم ناله زار
ز سوز ناله زارم بنالی
۱۲
فقد حملت حملا غیر حملی
و ما لی طاقتی عن احتمال
۱۳
لب لعل تو را خواندم شرابی
«سقاهم ربهم خمرا» زلالی
۱۴
بده ساقی شرابی با نسیمی
شرابک اسقنی واشرب حلالی
تصاویر و صوت

نظرات