
نیر تبریزی
شمارهٔ ۴۵
۱
حسن از آنپایه گذشته است که در وصف من آید
مگر او پرده براندازد و خود رخ بنماید
۲
رشگم از پرتو خورشید جهانتاب برآید
که همه روز همی روی بدیوار تو ساید
۳
همه ما را بقفا عیب کنند اهل سلامت
کس بروی تو نگوید دل مردم نرباید
۴
وعده قتل من ایکاش بفردا نگذارد
عهد خوبان همه دانند که بس دیر نپاید
۵
چه بود زاهد اگر ذوق حضور تو ندارد
در فردوس ملایک بهمه کس نگشاید
۶
رخ برافروز بگو با گل سوری که ببلبل
ناز مفروش که از زشت رخان ناز نشاید
۷
ساقی ، آبِ طرب انگیز به بیدردان دِه،
درد جامی بمن آور که مرا درد فزاید
۸
خلفی چونتو نزاید مگر از مادر گیتی
تا از اینصورت زیبای دلاویز چه زاید
نظرات
سیدمحمد جهانشاهی
سیدمحمد جهانشاهی