نیر تبریزی

نیر تبریزی

شمارهٔ ۴۷

۱

سرخوشانی که شراب لب مستانه زدند

سنک بر جام و خم و ساغر و پیمانه زدند

۲

خسرو حسن تو تا نرگس مستانه گشود

کوس تعطیل ببام در میخانه زدند

۳

پرده بردار ز رخ تا همه اقرار دهند

رقم قصۀ یوسف نه بافسانه زدند

۴

دل سودائی من سلسلۀ عقل گسیخت

از سر موی توام بند حکیمانه زدند

۵

خرمن مشک سیه بود که میرفت بباد

بامدادان که سر زلف ترا شانه زدند

۶

آفت شیشۀ حسن تو پریچهره مباد

کودکان اینهمه گر سنگ بدیوانه زدند

۷

زاهد و دانۀ تسبیح و من وخال نگار

چکنم دام مرا بر سر ایندانه زدند

۸

آشنا آیدم ایمرغ حزین نالۀ تو

مطربان طرب آئین ره بیگانه زدند

۹

بلبلان بیخبرند از اثر آتش عشق

بس همین قرعه بنام من پروانه زدند

۱۰

سر ما و قدم دوست گرابنای ملوک

تکیه بر بالش تمکین ملوکانه زدند

۱۱

دلم از خطّ تبر ز بزنهار آمد

نیرا خیمۀ مابین که بویرانه زدند

تصاویر و صوت

نظرات