
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۱۴۷
۱
مانده ام با دلی از هجر عزیزان مجروح
دیده ام غرقه طوفان چو جگرگوشه نوح
۲
در ره دوست هلاک زن و فرزند به جاست
بر در وصل وداع کس و پیوند فتوح
۳
صد بهانه که یکی برنزند بر تقصیر
صد کنایت که یکی را نبود رنگ وضوح
۴
گاهم از باد هوا سنگ ببارد ظاهر
گاهم از کلک قضا جرم بزاید مشروح
۵
بر دل و سینه من داغ جفا گردد مهر
در رگ و ریشه من قوت بلا گردد روح
۶
نه بخود حامل پیمان محبت گشتم
عشوه یی دیدم و خوش بود سر از جام صبوح
۷
صالح و طالح اگر جمله چو من واجویند
توبه، در توبه ز زشتی بگریزد چو نصوح
۸
سوی رحمان علی العرش توجه کردم
بانگ زد عرش که پاکی ز مکان یا سبوح
۹
در صحبت همه بر روی «نظیری » بستند
به خود ای فاتح ابواب دری کن مفتوح
نظرات