
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۱۷۷
۱
باز نرگس را گلستان صاحب افسر کند
شاخ گل منبر نهد بلبل خطابت سر کند
۲
غنچه گردد سبز مغفر سبزه زنگاری قبا
روز عرض آمد که هرکس برد خود دربر کند
۳
از گل مستان بروید تاک می شوریده وار
لاله خونین ز خاک کشتگان سر برکند
۴
حسن گل برقی به بستان افکند کز تاب آن
بلبل شوریده را همرنگ خاکستر کند
۵
جلوه شورانگیز باشد هر که آید در سماع
باده عطرآمیز گردد هرکه در ساغر کند
۶
ترسم از مخموری ساقی که هنگام صبوح
صبح را گم از فروغ لاله احمر کند
۷
بر تن رنجور سودایی وزد باد بهار
استخوان را مومیایی مغز را عنبر کند
۸
صبحدم دامن گشاید حله عطرآگین شود
از گل اخگر برفروزد غنچه را مجمر کند
۹
سنبل اسرار می روید که از راز زمین
هرچه گوید ابر در گوش زمین باور کند
۱۰
در روانی گوییا طبع «نظیری » شد چنان
کانچه آید در ضمیرش ثبت در دفتر کند
نظرات