
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۲۱۷
۱
باده خاص محبت کی به نامحرم رسد
محرمان را دوستگانی از قفای هم رسد
۲
وقت عارف شب نکو گردد که در خوابست عام
یک دل بیدار را فیض همه عالم رسد
۳
یافت گر دیوانه یی جاهی تعجب بهر چیست؟
از عجایب های دوران دیو را خاتم رسد
۴
زاد مسکینان به ره بردار کاب زندگی
تا سفال خضر باشد کی به جام جم رسد
۵
بر گل ما ابر اگر هرگز نبارد خرمیم
مزرع نمناک ما را خوشه از شبنم رسد
۶
شکرلله گر خوش و ناخوش به یادش می رسیم
بس همین شادی کزو ما را نصیب غم رسد
۷
هرکجا تن چاک گردید از نمک انباشتم
زخم ما بی باک جانان را کجا مرهم رسد؟
۸
عشرت ساغرپرستان زنده دارد مرده را
سور گردد در سرای ما اگر ماتم رسد
۹
سودی از طاعت فروشی ها «نظیری » برنداشت
هرکه را سرمایه زو باشد کفایت کم رسد
نظرات