
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۳۰۰
۱
فتاده ام به میان غم از کران برخیز
به تیر غمزه ابروی چون کمان برخیز
۲
زمام خاطر من بسته تصرف تست
اگر قبول نداری به امتحان برخیز
۳
ترانه ای نسرودیم بلبلانه که زاغ
صفیر زد که چمن گشت از خزان برخیز
۴
پیاله می دهدم دور عمر و می گوید
که پیش از آن که نگردیده یی گران برخیز
۵
بسیم ما و تو، گو نوبهار عالم را
گل از چمن برو و مرغ از آشیان برخیز
۶
تو آفریده ز روحی ز جنس خاک نیی
به صدر جای تو شاید از آستان برخیز
۷
شکار سخت بیفتاد از زمین برگیر
خدنگ راست برون رفت از کمان برخیز
۸
ز معنی سخنی صد خطا برانگیزی
نیم حریف تو برخیز و بدگمان برخیز
۹
شب دراز «نظیری » به یاد وی بگذشت
درو ز رفته بیابی مگر نشان برخیز
تصاویر و صوت

نظرات