
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۳۶۶
۱
از جمال تو کمال بشری بود غرض
با شکست ملک و رشک پری بود غرض
۲
زین لب لعل وزین گونه میگون کردن
چشم خونین و سرشک جگری بود غرض
۳
از دو گیسوی دراز تو و از خال سیاه
ناله های شب و آه سحری بود غرض
۴
قتل اسلام که شد بهر کله گوشه تو
طرحی از طرف کلاه تتری بود غرض
۵
آن همه صنع که در آینه اسکندر کرد
عکس روی تو ز آیینه گری بود غرض
۶
جلوه پرتو رخسار تو در پرده تست
پس چه مقصود ازین پرده دری بود غرض
۷
چون ندیدیم بدین دیده تر دانستیم
کز بصر دیدن کوته بصری بود غرض
۸
این به هوش آمدن و رفتن ما می گوید
که خبر یافتن از بی خبری بود غرض
۹
از ره آمده ناکام «نظیری » برگرد
که ز آوردن ما جلوهگری بود غرض
نظرات