
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۳۸۶
۱
فتنه با زلف تو گرفته طرف
دل ما را نمی دهد از کف
۲
نیم کش سر دهی خدنگ نگاه
بگذرانی ز صد هزار صدف
۳
دست برد نگاه چالاکت
مرد برباید از میانه صف
۴
به تو سلطان خزانه داو کند
رفته بازی و مهره گشته تلف
۵
عاق بر مادر و پدر گردد
از نکو پروریدن تو خلف
۶
بر بساطی که بندگان تواند
خواجه را بر غلام نیست شرف
۷
هرکجا نغمه و ترانه تست
از کف مطربان نیفتد دف
۸
جعد اگر ز آفتاب برداری
ننماید به روی ماه کلف
۹
آن چه بی روی تو «نظیری » دید
بی سلیمان ندیده بود آصف
نظرات