
نظیری نیشابوری
شمارهٔ ۴۵۱
۱
ضبط حرفی میکنم کز وی زبان میسوزدم
شکوهای در دل گره دارم که جان میسوزدم
۲
پاس تن از دور میدارد شب هجر تو جان
بس که از داغ جدایی استخوان میسوزدم
۳
جای شیون دود آهم از دهان سر میزند
بس که از سوز درون بر لب فغان میسوزدم
۴
خواستم شمعی که از وی خانهام روشن شود
وه چه دانستم که رخت و خانمان میسوزدم
۵
مهربانان زودتر بخشید خونم را به او
بیگناهم کشته و از بیم آن میسوزدم
۶
کردهام در بیخودی آهی که از وی دور باد
کرد لب تب خال و از دل تا زبان میسوزدم
۷
از که مینالد «نظیری»؟ باز مرغ دام کیست؟
عیبگوییهای آن آتشبیان میسوزدم
نظرات