نظیری نیشابوری

نظیری نیشابوری

شمارهٔ ۴۵۵

۱

تا به کی از کثرت غم روی بر زانو نهم

تنگ گردد خانه بر من سر به شهر و کو نهم

۲

دفع دل تنگی دمی از شغل غافل نیستم

دست اگر بردارم از جیب آستین بر رو نهم

۳

شاکر بختم که منت دار از خویشم نکرد

عشرتی یاد آورم غم هاش بر پهلو نهم

۴

کوچه معشوق باغ دلگشای عاشق است

بینم از هر جا ملالی رو به کوی او نهم

۵

کس درین کاسد دیار از من مشامی خوش نکرد

چند چون گل رخت رعنایی به رنگ و بو نهم

۶

مایه من انگبین ناب و پر آشوب شهر

به کزین بازار جنس خویش بر یک سو نهم

۷

کفر و ایمان را به یک سنگ آن دو ابرو می کشد

تا به کی اعجاز را در پله جادو نهم

۸

خو به عشرت کرده ام عادت به راحت چند گاه

می روم تا از سر این عادت ز طبع این خو نهم

۹

طی راه از اشک بر مژگان سبکتر می کنم

خم نمی گردد ز ثقلم بار اگر بر مو نهم

۱۰

نافه مشکم که عطرافشان به پا افتاده ام

در چه پا آویزم و رخ بر پی آهو نهم

۱۱

بوالعجب دردی «نظیری » را به شور آورده است

سینه بشکافد گرش زنجیر بر بازو نهم

تصاویر و صوت

نظرات