
نشاط اصفهانی
شمارهٔ ۱۰۲
۱
هر نفس مجلس ما دوش معطر میشد
تا کجا ذکری از آن زلف معنبر میشد
۲
پرتو ماه ز روی تو حکایت میکرد
ظلمت شب به سر زلف تو رهبر میشد
۳
شرح الطاف تو آرایش مجلس میداد
ذکر اوصاف تو پیرایهٔ دفتر میشد
۴
هر نفس شوق من از یاد تو افزون میگشت
هر زمان صبر من از روی تو کمتر میشد
۵
من همی ذکر تو میگفتم و سد بار فزون
میشنیدم که در افلاک مکرر میشد
۶
دری از روضهٔ فردوس به مجلس بگشود
یا خیال تو در اندیشه مصور میشد
۷
از دعای شه و از ذکر تو میدید فروغ
بزم و روشن افق از خسرو و خاور میشد
نظرات