
نشاط اصفهانی
شمارهٔ ۱۰۷
۱
سوی جانان جانم از تن میبرند
از قفس مرغی به گلشن میبرند
۲
با همند این خار و گل در باغ ولیک
این به ایوان آن به گلخن میبرند
۳
این سیهزلفان چو طراران شب
دل ز مردم روز روشن میبرند
۴
تاب داده زلف و خوابآلوده چشم
خوابم از سر، تابم از تن میبرند
۵
عاقلان آبی بر آتش میزنند
عاشقان برقی به خرمن میبرند
۶
طاعت شاهم ز چوگان بسته دست
کاین حریفان گوی از من میبرند
۷
خار این گلزار دامنگیر ماست
گل هوسناکان به دامن میبرند
۸
شیر با زنجیر این طفلان شهر
کو به کو برزن به برزن میبرند
۹
دل نداری ورنه این خوبان نشاط
گر دل از سنگ است و آهن میبرند
نظرات