
نشاط اصفهانی
شمارهٔ ۱۷۸
۱
جان چو میرفت چرا زیست تنم
بی تو دارم عجب از زیستنم
۲
تا درین شهر چسان افتادم
که رهی نیست به سویِ وطنم
۳
هرگزم رخصت پرواز نبود
دل باین شاد که مرغ چمنم
۴
بیکی جام میم کس ننواخت
من باین خوش که درین انجمنم
۵
آتشی بایدم افروخت بخویش
که در این خانه ، حجاب است تنم
۶
بلبل است و گل و پروانه و شمع
آنکه دور از تو بماندست منم
۷
هر کسی با هوسی زیست نشاط
من ندارم هوس زیستنم
نظرات
سیدمحمد جهانشاهی
سیدمحمد جهانشاهی