نشاط اصفهانی

نشاط اصفهانی

شمارهٔ ۱۸۶

۱

چند دارد دل از اندوه جهان نا شادم

عشق کو عشق که از دل بستاند دادم

۲

آخر این ابر در این دشت ببارد روزی

آورد سیلی و از جا ببرد بنیادم

۳

هر طرف میگذرم راه برون رفتن نیست

من ندانم که در این غمکده چون افتادم

۴

چون پریشان نشود جان که بزلفی بستم

چه کند خون نشود دل که بلعلی دادم

۵

پاس من دار که دل بر کرمت پیوستم

دست من گیر که سر بر قدمت بنهادم

۶

تا بدامان که چون گرد نشینم روزی

حالیا رفت در این بادیه جان بر بادم

۷

من بمقصد نبرم راه نشاط ار نکند

جذب این بادیه در هر قدمی امدادم

تصاویر و صوت

نظرات