
نشاط اصفهانی
شمارهٔ ۲۵۰
۱
گر نه رخسار وی آشوب جهان بایستی
آن پری از نظر خلق نهان بایستی
۲
آنکه بهرد گران عاقبت از ما بگذشت
هم از اول بمراد دگران بایستی
۳
آبم از دیده روانست و دریغا که مرا
دیده ی خاک ره آن سرو روان بایستی
۴
وسعت دهر نتابید برسوایی من
عشق را عرصه ای افزون ز جهان بایستی
۵
یا ببایست نهان روی تو از دیده ی ما
یا ترا آگهی از درد نهان بایستی
۶
ابروان تو دلیرند بخونریزی خلق
شرمی از تیغ شه ملک ستان بایستی
۷
دولت شاه فزون، رایت بدخواه نگون
عاقبت کار چنان شد که چنان بایستی
نظرات