
نشاط اصفهانی
شمارهٔ ۲۵۵
۱
بهزار نامه دارم ز تو حسرت جوابی
سر لطف اگر نداری چه کم آخر از عتابی
۲
من و دامن خیالت که نه روز داند از شب
نه وصالی از فراقی نه حضوری از غیابی
۳
بخیال روی و زلف تو شبم خوش است و خواهم
که نه سر زند دگر صبح و نه پر زند غرابی
۴
اگرم ملول خواهی تو چه بهتر از ملالت
وگرم خراب سازی تو چه خوش تر از خرابی
۵
بیکی نگاهش ای دیده بسوختی و نبود
خبرت از آتش دل که تو روز و شب درآبی
۶
همه بندگان جاهل همه چاکران غافل
سزدار خطا نگیری تو که ملهم الصوابی
۷
بنظاره ی عنایت چه ثواب و چه گناهی
بشماره ی ارادت چه عطا و چه عتابی
۸
اثر از شب وصال تو نماند از جمالت
که ز هر دری درآیی تو برآید آفتابی
نظرات