
نشاط اصفهانی
شمارهٔ ۲۷۳
۱
شب تیره وره سخت، چنین سست چرایی
بشتاب اگر بر اثر ناقه ی مایی
۲
زاندیشه ی رهزن بود این راهبران را
در دست نه شمعی و نه بر ناقه درایی
۳
رهبر ز پس قافله و راهرو از پیش
تا عقل نماند نرسد عشق بجایی
۴
فردا که سر از خاک برآرند خلایق
ترسم نتواند که برد راه بجایی
۵
آن پا که نپیموده رهی بر سر کویی
وان سر که نیاسوده دمی بر کف پایی
۶
گر درد بود هست دوا، دکه ی عطار
باز است و یکی نیست خریدار دوایی
۷
بر هر که ستم رفت بباید کرمی کرد
غم نیست اگر دید نشاط از تو جفایی
تصاویر و صوت

نظرات