
نشاط اصفهانی
شمارهٔ ۳۸
۱
زنده بی عشق کسی در همه ی عالم نیست
وانکه بی عشق بماند نفسی آدم نیست
۲
تا چه باشد بسر پیر خرابات که من
بیکی جرعه می اندیشه ام از عالم نیست
۳
غم و شادی که بیک لحظه دگرگون گردد
چه غم، ار باشد و گر زانکه نباشد غم نیست
۴
کفر و دین عقل و جنون دانش و دانایی را
آزمودیم درین پرده کسی محرم نیست
۵
نه چنانست که لطفیت نباشد با من
هست لطفی و چنان هست که پندارم نیست
۶
دردم آن درد که جز تیغ تواش درمان نه
زخمم آن زخم که جز تیر تواش مرهم نیست
۷
حاصل هر دو جهان را بهم اندوخت نشاط
پیر میخانه به هیچ ار بستاند کم نیست
نظرات