نشاط اصفهانی

نشاط اصفهانی

شمارهٔ ۴۴

۱

شمشیر بدست آمد سر مست زجام است

بادا بحلش خون من ار باده حرام است

۲

مفتون توام من نه بر آن طلعت و گیسو

آنجا که بهشت است نه صبح است و نه شام است

۳

وقتی ز خرابات به خلدم گذری بود

کوثر نبود خوشتر از آبی که بجام است

۴

شادی جهان زود مبدل بغم آید

آنرا که بغم شاد شود عیش مدام است

۵

با ما قدحی خواجه سپردن نتواند

او را حذر از ننگ و مرا ننگ زنام است

۶

وسواس خرد قصه بپایان نرساند

از عشق بپرسید که نا گفته تمام است

۷

تیری اگر از شست گشادیم و خطا رفت

با خصم بگویید که تیغی به نیام است

۸

جوش از هوسی در دل افسرده فتادست

در عشق نشاط آتشی افروز که خام است

تصاویر و صوت

نظرات