نظامی

نظامی

بخش ۳ - در استدلال نظر و توفیق شناخت

۱

خبر داری که سیاحان افلاک

چرا گردند گِرد مرکزِ خاک

۲

در این محراب‌گه معبودشان کیست

وزین آمد شدن مقصودشان چیست

۳

چه می‌خواهند ازین محمل کشیدن

چه می‌جویند ازین منزل بریدن

۴

چرا این ثابت است آن منقلب نام

که گفت این را بجنب آن را بیارام

۵

قبا بسته چو گل در تازه‌رویی

پرستش را کمر بستند گویی

۶

مرا حیرت بر آن آورد صد بار

که بندم در چنین بت‌خانه زنار

۷

ولی چون کرد حیرت تیزگامی

عنایت بانگ بر زد کای نظامی

۸

مشو فتنه برین بت‌ها که هستند

که این بت‌ها نه خود را می‌پرستند

۹

همه هستند سرگردان چو پرگار

پدید آرنده خود را طلب‌کار

۱۰

تو نیز آخر هم از دست بلندی

چرا بت‌خانه‌ای را در نبندی

۱۱

چو ابراهیم با بت عشق می‌باز

ولی بت‌خانه را از بت بپرداز

۱۲

نظر بر بت نهی صورت پرستی

قدم بر بت نهی رفتی و رستی

۱۳

نموداری که از مه تا به ماهی‌ست

طلسمی بر سر گنج الهی است

۱۴

طلسم بسته را با رنج‌ یابی

چو بگشایی بزیرش گنج یابی

۱۵

طبایع را یکایک میل در کش

بدین خوبی خرد را نیل در کش

۱۶

مبین در نقش گردون کان خیال است

گشودن بند این مشکل محال است

۱۷

مرا بر سرّ گردون ره‌بری نیست

جز آن کاین نقش دانم سرسری نیست

۱۸

اگر دانستنی بودی خود این راز

یکی زین نقش‌ها دردادی آواز

۱۹

ازین گردنده گنبدهای پرنور

به جز گردش چه شاید دیدن از دور؟

۲۰

درست آن شد که این گردش به کاری‌ست

درین گردندگی هم اختیاری‌ست

۲۱

بلی در طبع هر داننده‌ای هست

که با گردنده گرداننده‌ای هست

۲۲

از آن چرخه که گردانَد زنِ پیر

قیاس چرخ گردنده همان گیر

۲۳

اگر چه از خلل یابی درستش

نگردد تا نگردانی نخستش

۲۴

چو گردانَد ورا دست خردمند

بدان گردش بمانَد ساعتی چند

۲۵

همیدون دور گردون زین قیاس است

شناسد هر که او گردون شناس است

۲۶

اگر نارد نمودار خدایی

در اصطرلاب فکرت روشنایی

۲۷

نه زابرو جستن آید نامهٔ نو

نه از آثار ناخن جامهٔ نو

۲۸

بدو جویی‌، بیابی از شَبَه نور

نیابی چون نه زو جویی ز مه نور

۲۹

ز هر نقشی که بنمود او جمالی

گرفتند اختران زان نقش فالی

۳۰

یکی ده دانه جو محراب کرده

یکی سنگی دو اصطرلاب کرده

۳۱

ز گردش‌های این چرخ سبک‌رو

همان آید کزان سنگ و از آن جو

۳۲

مگو ز ارکان پدید آیند مردم

چنان که‌ارکان پدید آیند از انجم

۳۳

که قدرت را حوالت کرده باشی

حوالت را به آلت کرده باشی

۳۴

اگر تکوین به آلت شد حوالت

چه آلت بود در تکوین آلت

۳۵

اگر چه آب و خاک و باد و آتش

کنند آمد شدی با یکدگر خوش

۳۶

همی تا زو خط فرمان نیاید

به شخص هیچ پیکر جان نیاید

۳۷

نه هر  ایزدپرست ایزد پرستد

چو خود را قبله سازد خود پرستد

۳۸

ز خود برگشتن است ایزد پرستی

ندارد روز با شب هم نشستی

۳۹

خدا از عابدان آن را گزیند

که در راه خدا خود را نبیند

۴۰

نظامی جام وصل آنگه کنی نوش

که بر یادش کنی خود را فراموش

تصاویر و صوت

خمسهٔ نظامی به تصحیح حسن وحید دستگردی » تصویر 5
فرهاد بشیریان :

نظرات

user_image
نسرین ایرانی
۱۳۸۷/۱۲/۲۱ - ۰۶:۰۵:۴۳
دست مریزاد.در ثبت مصرع دوم بیت 32 "مگو زارکان پدید آیند مردم ..." ظاهرا اشتباهی رخ داده است، زیرا وزن مصرع درست نیست.
پاسخ: «ز ارکان» به معنی «از ارکان» را باید به صورت «زَرکان» بخوانید : «مگو زَرکان پدید آیند مردم». به این صورت وزن مشکلی ندارد و درست است.
user_image
کمی پنجره
۱۳۸۸/۰۶/۰۴ - ۰۳:۵۲:۲۲
اصطرلاب . [ اِ طَ / اَ طَ / اُ طُ ] ۞ (معرب ، اِ) ابزاریست که بدان ارتفاع خورشید و ستارگان را سنجند. (از قطرالمحیط). همان اسطرلاب اس...اصطرلاب .[ اُ طُ ] (اِخ ) بعضی گویند نام پسر ادریس علیه السلام است که واضع اصطرلاب بود. (از برهان ) (هفت قلزم )....
user_image
فریبرز مالکی
۱۳۹۱/۰۲/۲۷ - ۰۱:۲۵:۵۰
مصرع دوم بیت چهارم که گفت این را بجنب آن را بیارام درست است به جای ( به جنب )
user_image
بابک
۱۳۹۳/۱۲/۰۱ - ۱۷:۴۷:۳۱
در همان بیت 32 در اصل مصرع دوم در وزن درست نیست (مصرع اول از اختیارات شاعریست): <>چنان "کو" کان پدید آیند از انجمهجا بلند باشد درست است، نه کشیدهU - - - و در معنی هم یعنی مردم مثل ارکان(مفاعیل) پدید نیامده اند - - مثل "که او"(کو) و که آن(کان) در انجم(عقل،منطق)
user_image
شهاب
۱۳۹۵/۰۵/۰۷ - ۰۶:۵۹:۱۷
سلاملطفا این بیت را برای من معنی کنید در مورد دریافت خودم تردید دارم.مگو ز ارکان پدید آیند مردمچنان کار کان پدید آیند از انجمسپاسگزارم
user_image
رضا
۱۳۹۷/۰۴/۳۰ - ۰۵:۲۲:۵۶
منظور ار ارکان چهار عنصر است. جهار ارکان ؛ ارکان اربعه یعنی باد و خاک و آتش و آب (دهخدا)
user_image
رضا
۱۳۹۷/۰۴/۳۰ - ۰۵:۲۴:۴۶
شاعر می گوید که آفرینش انسان مانند ستارگان از عناصر چهارگانه نیست
user_image
رضا
۱۳۹۷/۰۴/۳۰ - ۰۵:۲۸:۱۱
در ابیات بعد به این عناصر اشاره شده است.
user_image
مهدی
۱۳۹۷/۰۶/۰۶ - ۰۴:۳۳:۵۱
تحلیل بندنظامی در بند پیشین نظر بر این داشت که تمام طبیعت گواهی بر وجود خداوند می دهند این بند نظامی استدلال های او بر اثبات نظریه ست که در بند پیشین بازگو کرد پس 5 استدلال در وجود هستی آفرین ترتیب می دهداستدلال اولخبر داری که سیاحان افلاک / چرا گردند گرد کعبه خاکابتدا او هستی را هدفمند در نظر می گیرد و سپس هدف هستی خداوند معرفی می کند همه هستند سرگردان چو پرگار/ پدید آرند خود را طلبکاراین استدلال از پایه های سستی دارد زیرا داشتن هدف صرفا به این معنی نیست که این هدف خداوند است و هستی با هدف، کاملا مختار از ذات خداست پس نظامی با آوردن بیتی این استدلال استحکام می بخشدچرا این ثابت آن منقلب نام / که گفت این بجنب آنرا بیارامکه نشان می دهد هستی قادر نیست برای خود هدف انتخاب کند خداوند است که به آن هدف می بخشد و قدرت رسیدن به هدف را به او می دهداستدلال دومچناکه می دانید آسمان چرخش سیارات به صورت منظم به دور خورشید است که منجمان آن را منظومه شمسی می نامند منظومه شمسی بخواطر نظم و خورشید است که پا برجاست اگر خورشید از بین برود یا نظم آن دگرگون شود نابود می گردد بعضی فیلسوفان معتقد اند نظم یک صفت اکتسابی است که طبیعت قادر به اکتساب آن نیست حال آسمان بر نظم بنا شده کسی باید این نظم را در تکوین آسمان نهاده باشد کسی که همچین قدرتی برای به نظم درآوردن آسمان است دارد بدون شک پروردگار استنظامی در تایید این استدلال داد سخن میدهد و می گویدبلی در طبع هر داننده ای هست /که با هر گردنده گرداننده ای هستمقایسه می کند با داستان پیر زنی که ازو پرسیدند چرا بر وجود خدای معتقدی که دیده نمی شود؟ چرخه رسیندگی را رها کرد گفت دقت کنید که چون من از کار باز ایستادم چرخه ایستاد آیا چرخ به این بزرگی(منظور آسمان)چرخانده ندارداز آن چرخه که گرداند زن پیر / قیاس چرخ گردنده همی گیرهمیدون دور گردون زین قیاس است / شناسد هر که او گوهر شناس استاستدلال سومتاثیر ستارگان بر زندگی انسان به خواطر زیبای قلم سرنوشت است که قلم زن سرنوشت یگانه پرودگار استبه هر نقشی که بنمود او جمالی / گرفتند اختران زان نقش فالیپایه این استدلال ریشه در عقایدکهن دارد و سست است زیرا پیشنیان اعتقاد داشتند هر شخصی که در زمانی خاص متولد می شوذ ستارگان سرنوشت وی رقم می زنند فال گرفتن ستارگان در بیت نظامی اشاره بدین موضوع دارد به نظر می رسد نظانی بدان اعتقاد دارد وی جوز جانان که از یک جو و طالع بینان که از دو سنگ به سرنوشت انسان ها پی می برنند گردش آسمان و ستارگان می داند که پرودگار نهاده استیکی یک دانه جو محراب کرد / یکی سنگ دو اسطرلاب کردهزگردشهای این چرخ سبک رو / همان آید کزان سنگ و ازان جواستدلال چهارمهمان طور که اندیشمندان گفتند 4 عنصر به طبیعت جان می بخشند نظامی علت جان بخشی این چهار عنصر به پیکره طبیعت را فرمان خدا می داندهمی تا زو خط فرمان نیابند / به لطف پیکر جان نیابنداگر چه در ابتدا استدلالی ناچیز و باطل به نظر می رسد که تنها صورت استدلال به خود دارد ولی در پژوهش در بیت قبل استدلالی بس محکم استاگر خاک و باد و آب و آتش / کنند آمد شدی بایکدیگر خوشاشاره به ضد بودن چهار عنصر دارد آب خاموش کننده ای آتش خاک جذب کننده آب باد پراکنده کننده ای خاک و آتش گرمای از بین برنده ای باد ، که این عناصر ضد در کنار یکدیگر توانستند به طبیعت جان ببخشند این نکته می تواند معرف وجود کسی باشد که این عناصر را خنثی و ضد بودن آنرا مهار کرده آخرین استدلال نظامی در شرح صفت ناپسند انسان است وی هر که را منکر خداوند است به علت داشتن صفت خوپسندی می داند او خود پسندی را پرده ای بر دیدگان انسان برای نادیده گرفتن پروردگار بیان می کند و اسلوب معادله جالبی را شکل می دهدز خود برگشتن است ایزد پرستی / ندارد روز با شب هم نشستی
user_image
مهدی
۱۳۹۷/۰۶/۰۶ - ۰۴:۵۴:۰۵
سلاملطفا این بیت را برای من معنی کنید در مورد دریافت خودم تردید دارم.مگو ز ارکان پدید آیند مردمچنان کار کان پدید آیند از انجم بیت نظامی با توجه به آرایی پنهان مجاز قابل شرح استعناصر به علاقه جزئیه مجاز از طبیعت و ستارگان به همین علاقه مجاز از آسمان است وی وجود طبیعت را بخواطر منظومه شمسی و آسمان می داند چه بسا خورشید بزگترین ستاره این منظومه استقابل توجه است اگر طبیعت را وجود حیات در زمین تصور کنیم برخی از نظریه پردازان وجود انسان را بخواطر تکامل طبیعت می دانند نظامی در سبب رد این نظریه وجود طبیعت را به سبب آسمان می دانداینکه ستارگان یا نورشان به وجود آورنده ای عناصر هستند بیت را از رونق می اندازد چرا که موجب کج فهمی اندیشه نظامیست
user_image
حاتم
۱۳۹۸/۱۲/۲۵ - ۱۸:۵۸:۲۶
سلام و عرض ادبدوستانی درباره بیتی از ابیات سوال فرمودند:«مگو ز ارکان پدید آیند مردمچنان کارکان پدید آیند از انجم»مصرع دوم این بیت با یک فاصله اضافه نوشته شده است و همین موجب سردرگمی عزیزان گشته.به طور خلاصه در این بیت می‌گوید، گمان مبر که همانطور که ارکان از انجم پدید آمده‌اند، مردم هم از ارکان بوجود آمده.یعنی فکر نکن با این نحوه استدلال میتوانی وجود انسانها و جهان را تبیین کنی. چرا که (همانطور که در ابیات بعد می‌گوید) در اینصورت آلتی را که باعث شده انسان بوجود آید ارائه کرده‌ای و هنوز خود این آلت معلوم نیست از کجا آمده.
user_image
حنّان
۱۴۰۱/۰۱/۰۷ - ۰۱:۵۵:۵۲
بسیار عالی و روشنگر
user_image
احسان
۱۴۰۱/۰۸/۲۱ - ۰۲:۲۷:۲۰
بیت اول «سیّاحان افلاک» استعاره از سیاره‌هاست و بیت نیز اشاره دارد به باور عامیانهٔ «ثبوت زمین و گردش خورشید و دیگر سیارات به دور زمین»
user_image
سید محسن
۱۴۰۲/۰۹/۰۵ - ۱۲:۳۵:۵۷
درود بر ادیبان عزیز--مگو زرکان.......می فرماید تصور نکنید که انسان همین خاک است.واین خاک از اسمانها آمده--قدر  انسان بیش از این ارکان و ستارگان است و در خلقتش دست پر توان خالقی در کار است که توانسته از خاک موجود با شعوری بسازد