نظامی

نظامی

بخش ۶ - در سابقه نظم کتاب

۱

چو طالع موکب دولت روان کرد

سعادت روی در روی جهان کرد

۲

خلیفت‌وار نور صبح‌گاهی

جهان بستد سپیدی از سیاهی

۳

فلک را چتر بُد‌، سلطان ببایست

که الحق چتر بی‌سلطان نشایست

۴

در آوردند مرغانِ دُهُل ساز

سحرگه پنج نوبت را به آواز

۵

بدین تخت روان با جام جمشید

به سلطانی برآمد نام خورشید

۶

ز دولتخانهٔ این هفت فغفور

سخن را تازه‌تر کردند منشور

۷

طغان‌شاهِ سخن بر مُلک شد چیر

قراخانِ قلم را داد شمشیر

۸

بدین شمشیر هر کاو کار کم کرد

قلم شمشیر شد دستش قلم کرد

۹

من از ناخفتن شب مست مانده

چو شمشیری قلم در دست مانده

۱۰

بدین دل کز کدامین در در‌آیم

کدامین گنج را سر برگشایم

۱۱

چه طرز آرم که ارز آرد زبان را؟

چه برگیرم که در گیرد جهان را؟

۱۲

درآمد دولت از در شاد در روی

هزارم بوسهٔ خوش داد بر روی

۱۳

که کار آمد برون از قالب تنگ

کلید‌ت را گشادند آهن از سنگ

۱۴

چنین فرمود شاهنشاه عالم

که عشقی نو برآر از راه عالم

۱۵

که صاحب حالتان یک‌باره مردند

ز بی‌سوزی همه چون یخ فسردند

۱۶

فلک را از سر‌ِ خنجر زبانی

تراشیدی ز سر مویِ معانی

۱۷

عطارد را قلم مسمار کردی

پرند زهره بر تن خار کردی

۱۸

چو عیسی روح را درسی درآموز

چو موسی عشق را شمعی برافروز

۱۹

ز تو پیروزه بر خاتم نهادن

ز ما مهر سلیمانی گشادن

۲۰

گرت خواهیم کردن حق‌شناسی

نخواهی کردن آخر ناسپاسی

۲۱

و گر با تو دم ناساز گیریم

چو فردوسی ز مزدت باز گیریم

۲۲

توانی مهر یخ بر زر نهادن

فقاعی را توانی سر گشادن

۲۳

دلم چون دید دولت را هم‌آواز

ز دولت کرد بر دولت یکی ناز

۲۴

و گر چون مقبلان دولت پرستی

طمع را میل در کش باز رستی

۲۵

که وقت یاری آمد یاری‌یی کن

درین خون خوردنم غم‌خواری‌یی کن

۲۶

ز من فربه‌تران کاین جنس گفتند

به بازوی ملوک این لعل سُفتند

۲۷

به دولت داشتند اندیشه را پاس

نشاید لعل سُفتن جز به الماس

۲۸

سخن‌هایی ز رفعت تا ثریا

به اسباب مهیا شد مهیا

۲۹

منم روی از جهان در گوشه کرده

کفی پستِ جوین ره‌توشه کرده

۳۰

چو ماری بر سر گنجی نشسته

ز شب تا شب به گِردی روزه بسته

۳۱

چو زنبور‌ی که دارد خانهٔ تنگ

در آن خانه بود حلوا‌ی صد رنگ

۳۲

به فَرِّ شَه که روزی ریز شاخ است

کَرَم گر تنگ شد روزی فراخ است

۳۳

چو خواهم مرغم از روزن درآید

زمین بشکافد و ماهی برآید

۳۴

از آن دولت که باد اعداش بر هیچ

به همّت یاری‌یی خواهم دگر هیچ

۳۵

بسا کارا که شد روشن‌تر از ماه

به همّت خاصه همّت، همّتِ شاه

۳۶

گر از دنیا وجوهی نیست در دست

قناعت را سعادت با دکان هست

تصاویر و صوت

خمسهٔ نظامی به تصحیح حسن وحید دستگردی » تصویر 9

نظرات

user_image
عیسی سجادی از شوشتر
۱۳۸۸/۰۸/۲۲ - ۱۴:۵۰:۲۱
بیت 13 که کار امد برون از قالب تنگ +کلیدی بر گشاید اهن از سنگ درست است همچنین بیت 23 دلم چون دید دولت را هم اواز درست است لطفا اصلاح فرمایید
پاسخ: با تشکر، تصحیح شد.
user_image
ادی
۱۳۹۲/۰۵/۰۹ - ۲۳:۱۹:۵۸
باسلام و احترامتفسیر بیت وگر با تو دم ناساز گیریم. چو فردوسی ز مزدت باز گیریم، رو لطفا بیان فرمایید.
user_image
رضا
۱۳۹۷/۰۵/۰۲ - ۰۵:۴۴:۱۹
به فراشه که روزی ریز شاخست منظور حشرات گرده افشان است که گرده های گل روی شاخه درختان جابجا کنند تا گل بارور شود و میوه پدید آید.
user_image
رضا
۱۳۹۷/۰۵/۰۲ - ۰۵:۴۹:۳۸
از آن دولت که باد اعداش بر هیچ (دشمنانش نابود شوند)
user_image
رضا
۱۳۹۷/۰۵/۰۳ - ۰۶:۰۶:۲۵
زمین بشکافد و ماهی برآید کنایه از زنده ماندن ماهی در گل بستر رود در زمان خشکسالی
user_image
مرتضی
۱۳۹۹/۰۷/۰۴ - ۱۳:۰۳:۵۳
در نسخه خطی که من در دست دارم این قسمت با نام ((اندر ستایش سلطان طغان شاه طاب ثرا )) آمده است که با ابیات ابتدایی نیز همخوانی دارد. ( بیت 3 الی 7 )
user_image
محمد سلیمانی
۱۴۰۰/۰۷/۱۱ - ۰۸:۳۳:۲۵
در بیت 23 <<چو>> نباید <<چون>> باشه؟
user_image
فرهود
۱۴۰۲/۰۸/۲۳ - ۱۶:۲۲:۳۸
پَست جوین یا پِست جوین یعنی آرد جو همراه سبوس. جو برشته شده هم گفته شده است. نظامی از چله‌نشینی خود می‌گوید که گوشه‌گیری کرده و به خوراک ساده و کم بسنده کرده است. در جایی دیگر دوستش به چله‌نشینی‌های نظامی اشاره می‌کند که بارها چله‌نشینی کرده است. در این بخش  
user_image
سید محسن
۱۴۰۲/۰۹/۰۵ - ۱۷:۳۶:۵۶
درود بر ادیبان--جناب ادی توجه فرمایندشاعر از زبان خداوند به خودش می گوید===اگر مثل فردوسی شاهنامه را برای دستمزد طلائی بسرائی داغ طلا را بر دل تو هم میگذارم--پس شعر خالص فقط برای من بگو
user_image
کایسا
۱۴۰۳/۰۳/۰۴ - ۱۰:۱۵:۵۰
توانی مهر یخ بر زر نهادن فقاعی را توانی سر گشادن   کسی معنی این بیت را می‌داند؟