
حکیم نزاری
بخش ۱۵ - هدایت پدر
۱
پدر رحمت الله چو آگاه شد
که دستم ز تدبیر کوتاه شد
۲
به من گفت جان پدر هوش دار
به سمع رضا پندِ من گوش دار
۳
جهان دیده و تجربت کردهام
بسی سرد و گرم جهان خوردهام
۴
جوانی و ناباکی و بیخودی
بود ضدّ دانایی و بخردی
۵
ولی چون در آیند ازین پهن دشت
برین پل ضرورت بباید گذشت
۶
بیاموزمت شرط می خوارگی
بر آن جمله خوکن به یک بارگی
تصاویر و صوت

نظرات