
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۰۸۰
۱
ای به دیدار تو جانم آرزومند آمده
پای تا سر همچو زلفت بند در بند آمده
۲
بیش تر فریاد رس جانا که از بس اشتیاق
کار من در یک نفس با قطع و پیوند آمده
۳
بیش ازین طاقت ندارم در فراق روی تو
یعلم الله نیز اگر حاجت به سوگند آمده
۴
روزگاری دیر باید تا توانم باز گفت
آنچه بر من بنده زاندوه خداوند آمده
۵
هر نفس جانم رسد از آرزومندی به لب
تا نپنداری نزاری از تو خرسند آمده
نظرات