
حکیم نزاری
شمارهٔ ۱۲۴۵
۱
چه دلبری که به دل داریی نپردازی
همین و بس که دل می بری به طنّازی
۲
به پیش خلق ز جور تو پرده بردارم
اگر ز رخ نفسی پرده برنیندازی
۳
دلم ز پای درآمد بیا و دستم گیر
سری به کار درآور مکن سرافرازی
۴
به خوبی تو چه نقصان رسد اگر نفسی
دلِ شکسته دلی را به لطف بنوازی
۵
نیاز بنده و ناز تو چند بردارد
به حسن یک دو سه روزه این چنین چه می نازی
۶
عنان عقل رها کن که هیچ نگشاید
ز نقش بندی و طرّاری و عجب سازی
۷
ز من حیا نکنی از خدا نیندیشی
که هر زمان به جفا حیله ای نو آغازی
۸
اگر حواله ی کار تو با خدای کنم
مسلّمت نشود با خدا حیل بازی
۹
شبی که گوش کنی ناله نزاری را
اگر چه سنگ دلی هم چو موم بگدازی
نظرات