حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۲۸۶

۱

یاد آن شب ها که در خلوت به روز آوردمی

تا طلوع مهر با آن مهربان می خوردمی

۲

می ز دست رشک خورشید فلک نوشیدمی

بر جمال راحت جان روح می پروردمی

۳

می کشد صد بار نومیدی مرا هر ساعتی

کاش کی یک روی گشتی کاریا یک دردمی

۴

دشمنم هم عاقبت آواره کرد از کوی دوست

کاش چون سرگشته ام در کوی او می گردمی

۵

کاش طوفانی برآید تا مرا آن جا برد

خاک کویش بودمی بر آستانش گردمی

۶

هر زمان از دل نیاوردی بلایی بر سرم

گر نزاری را ز خود چندین نمی آزردمی

تصاویر و صوت

نظرات