حکیم نزاری

حکیم نزاری

شمارهٔ ۱۳۶۰

۱

بتی در خیمه ی دیدم چو ماهی

که بازو کرده بر رخ تکیه گاهی

۲

سهی سروی و بر سرو آفتابی

قبایی در برو بر سر کلاهی

۳

شکر پاسخ لبی کوثر دهانی

نشسته بر لبِ کوثر سیاهی

۴

سوادِ زلفِ دل گیرش همانا

مرا روشن کند رویی و راهی

۵

اگر در قدرِ درویشی فزاید

چه کم گردد ز حسنِ پادشاهی

۶

شود حاصل ثوابی بی عظیمش

به رحمت گر کند درمانگاهی

۷

نمی ترسد ز دودِ سینه ی من

که صد خرمن بسوزانم به آهی

۸

خیالِ ماهِ رویش ایستاده

موکّل بر سرم چون وام خواهی

۹

نزاری را بخواهد کُشت آخر

چه می خواهی ز خونِ بی گناهی

تصاویر و صوت

نظرات